یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۸

سلام بر همه ولي هاي فقيه!

ما همه براي خودمان يكپا ولي فقيه هستيم، بلكه هم ولي فقيه تر! قبول نداريد؟ برايتان اثبات مي كنم.

مگر صفات رذيله و حميده اي كه از ولي فقيه در ذهن داريم (البته دوميش را شك دارم در ذهن يا هر جاي ديگر بشود پيدا كرد) چيست؟ همه اش را خودمان داريم حتي بهترش را هم دارم:
1- مهمترين ويژگي وف (مخفف است ديگر اين روزها بحث مخفف سازي به لحاظ اصلاح الگوي مصرف داغ است) استبداد و خودكامگيش است. حرف، حرف خودش است و به استدلال هيچ بني بشر ديگري گوش نمي دهد. خدا وكيلي ما چقدر استدلال بقيه در تغيير موضعمان تاثير دارد؟ اصلا تا حالا در بحثهاي دوستانه و اينترنتي (نمونه اش همين سايت گمراه بالاترين) چقدر پس از شنيدن استدلال طرف گفته ايم حق با شماست و من اشتباه كرده ام؟ همه تلاشمان در به كرسي نشاندن حرف خودمان بوده و لاغير.
2- وف فقط به فكر منافع خودش است و بابت رسيدن به آنها حاضر است منافع همه را زير پا بگذارد. اين كه ديگر اظهر من الشمس است كه خود خود صفت خودمان است. در صف بانك، صف نانوايي، صف بهشت زهرا دنبال اين هستيم كه خودمان را جلو بياندازيم. ك ل بقيه!
3- ولي فقيه ثروت مملكت را تاراج مي كند و در عوض ميراث فرهنگي، ذخاير كشور و محيط زيست را به باد مي دهد يا به ثمن بخس واگذار مي كند. به جرات مي گويم ما هم، حالا در مقياس كوچكتر و تا جايي كه دستمان برسد، در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نمي كنيم و اصلا گويا با وف وارد رينگ مسابقه شده ايم. مصرف آب و برق و سوخت و نان و شكرمان كه در دنيا اول است. محيط زيست را هم كه از شهري و روستايي در حال عنايت به دهانش هستيم. احساس مي كنيم اين كاغذ كيكي كه خورده ايم صد من وزن دارد يا آغشته به ويروس آنفلونزاي خوكي است و بايد همانجا رهايش كنيم و اگر پنج متر آنطرف تر در سطل آشغال بيندازيمش ميبرندمان كهريزك! شربت عيد و عزايي كه در ماشين تعارفمان مي كنند مي خوريم و ليوانش را همانجا شوت مي كنيم وسط خيابان. خداوكيلي فكر نمي كنم وف در اين موارد به پاي ما برسد و به قول معروف پوزش را زده ايم. از انواع و اقسام يادگاري نوشتن در سنگهاي تاريخي هزار ساله و حمام فين كاشان و خانه عامري ها تا حكاكي روي چنار خدابيامرز امامزاده صالح و اينها ديگر چيزي نمي گويم كه دلم خون است. حداقل وف و عواملش آثار تاريخي را صحيح و سالم به خارج مي فرستند تا در موزه هاي آنجا دور از گزند حوادث بمانند و بابت اين كار درآمد مختصري هم دارند ولي ما از حرصمان كه نمي توانيم اين كار را بكنيم، موش در آش مي اندازيم. ديگي كه براي من نجوشد، سر سگ توش بجوشد.
4- قتل و آدمكشي؟ اين كه ديگر خوراكمان است. صفحه حوادث روزنامه را باز كنيد: چرا فلاني را كشتي؟ داشتم راه ميرفتم احساس كردم! چپ به من نگاه كرد. يا اين يكي: جواني مادر و پدر خود را به دليل مظنون بودن به داشتن رابطه كشت! يا: جواني قرص خورد و سيو هشت نفر را كشت و خودش را هم دار زد. و هزاران مورد ديگر.
بله دوستان حقيقت تلخ است. ما همه براي خودمان يكپا ولي فقيه هستيم و تا ولي فقيه درون خود را از بين نبريم، براي جامعه كاري نمي شود كرد.

دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۸

حضور طيفهاي گسترده مردم در مراسم تنفيذ!


همانگونه كه قابل مشاهده است اقشار وسيعي از مردم در اين مراسم شركت كردند. آنهايي هم كه نبودند، زياد مهم نيست (مانند رييس مجمع تشخيص مصلحت و خبرگان و روساي جمهور قبلي و اينا)

چهارشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۸

سلام همه آقايان!

سلام آقاي نيروي انتظامي!

من يك مسلمانم. شايد نه يك مسلمان خوب، ولي نمازم را مي­خوانم، روزه­ام را مي­گيرم و سعي مي­كنم دروغ هم نگويم. من اوباش و اغتشاش­گر نيستم و حتي كبريت هم در جيبم ندارم تا جايي را آتش بزنم. من باتوم و زنجير ندارم تا شيشه بشكنم و حتي مثل برادران فلسطيني كه البته در حال حاظر تعدادي از آنها مهمان ما هستند و كتكمان مي­زنند، سنگي هم در دست ندارم تا پرتاب كنم.

سلام آقاي شوراي نگهبان!

من راي داده­ام. مثل خيلي­هاي ديگر كه راي داده­اند تا اوضاع تغيير كند. من حتي چند نفر را كه 30 سال بود راي نداده بودند تشويق به راي دادن كردم. در ضمن بهتر است بدانيد من به آقاي موسوي راي دادم. همه اطرافيان و دوستان و آشنايانم هم همينطور. بنابراين به من حق بدهيد وقتي اسم كس ديگري از صندوق بيرون ميايد تعجب و حتي اعتراض كنم. بخصوص وقتي شما آقاي شوراي نگهبان را همواره در حال دل و قلوه دادن و گرفتن با يكي از نامزدهاي محترم ديده­ايم.

سلام آقاي صدا و سيما!

من ديدم كه جمعيت با آرامش كامل و حفظ احترام افراد دخيل در قضيه راهپيمايي كردند. آنهم نه صد نفر و دويست نفر بلكه حداقل يك ميليون معترض، زن و مرد، پير و جوان. و باور كنيد آقاي صدا و سيما، هيچكدام از ما اغتشاش­گر نبوديم. ما با منافقين و سلطنت­طلبها تماس نگرفتيم و دستور آتش زدن جايي را از تلويزيون بي­بي­سي و صداي آمريكا نگرفتيم. ما فقط رايمان را مطالبه كرديم، نه چيز ديگر. بنابراين به من حق بدهيد وقتي صحبتها و مصاحبه­هاي يكطرفه را مي­بينم و مسوولين را كه مي­گويند چرا مخالفان به اصول و قواعد دموكراسي! پايبند نيستند و بايد از راه قانوني وارد شد و قس عليهذا تا سر حد جنون عصباني و افسرده شوم و عطاي رسانه ملي را به لقايش بخشم.

سلام آقاي وزارت كشور!

مي­دانم اينروزها سرت خيلي شلوغ است ولي باور كن اگر براي تجمعات آرام مجوز صادر مي­كردي شايد سرت كمي خلوت­تر مي­شد و ديگر نيازي هم به آوردن هموطنانمان از شهرهاي مختلف براي سركوب ما منافقان! نبود. ديگر لازم نبود به هر كدام ماهي، ببخشيد روزي دويست هزار تومان بدهي تا ما را كتك بزنند. باور كن ما اصلا كتك­خورمان ملس نيست و كلا اهل اين حرفها نيستيم.

سلام آقاي مجلس!

حالتان كه خوب است؟ خدا را شكر راحت هستيد و غمي به دل راه نميدهيد. اصلا هم برايتان مهم نيست آن بنده خدايي كه به هزار اميد به شما و هم­پالكي­هايتان راي داده است الان كتك خورده، تحقير شده، عزيزي را از دست داده يا حتي فقط ترسيده. شما البته كارهاي مهمتري داريد مانند پي­گيري بيهوده جريان يك­ميليارد دلار يا در ركاب بودن در سفرهاي استاني. بنابراين زياده عرضي نيست، به كارتان برسيد.

سلام آقاي كيهان!

تو اينروزها از همه پركارتري، بنابراين خدا قوت! گذشته از همه مسووليتهايت، من مطمئنم كار سازماندهي برادران بسيجي و لباس شخصي بر دوش شماست و بابت اين كار هم ريالي دريافت نمي­كنيد. واقعا دست مريزاد به اين همه خلوص نيت كه در كنار وظيفه سنگين توجيه آرا، پرونده­سازي براي فعالين سياسي و بازجويي و اعتراف­گيري از دستگيرشدگان، اين مسووليت را هم پذيرفته­ايد. البته اطمينان دارم برادرمان فارس نيوز و خوهرمان رجانيوز و البته صدها نيوز ديگر هم كمكتان مي­كنند كه دست همه آنها هم درد نكند.

سلام آقاي رييس­جمهور محبوب و مردمي!

ابتدا بگذاريد تبريك عرض كنم. تبريك به خاطر اينكه در يك انتخابات آزاد و عادلانه، با اختلاف بسيار زياد رقبايتان را پشت سر گداشته­ايد، آنهم بدون اينكه حتي يك ريال از بيت­المال هزينه كنيد، كه البته كليه اسنادش هم موجود است. البته پخش پول و دوچرخه در سفرهاي استاني، دادن سهام عدالت در زمان نزديك به انتخابات، توزيع سيب­زميني رايگان، استفاده از هواپيما و هليكوپتر دولتي در سفرهاي تبليغاتي و ساير اين موارد كه اصلا قابل گفتن نيست. اولا بخش عمده­اي از اينها شايعه است، مانند شايعه مفقود شدن سيصد ميليارد تومان در زمان شما در شهرداري تهران، يا همان يك ميليارد دلار پول نفت، يا حتي اين شايعه جديدتر ده ميليارد دلاري. اينها را مخالفان نظام مي­سازند، مثل آقاي شهرداري يا آقاي ديوان محاسبات و سازمان بازرسي. بنابراين شيريني اين پيروزي را با اين حرفهاي صد من يك غاز در كام خود و دوستان تلخ نكنيد. مهم اين است كه آقاي ونزوئلا و حزب­ا.. لبنان و روسيه، كه البته در اين ميان هيچ نفع و چشمداشتي هم ندارند، به شما تبريك گفته­اند. بنابراين با قدرت جلو برويد، موانع موجود را از ميان برداريد و ما خس و خاشاك را هم جارو كنيد.

سلام آقاي رييس بزرگ!

واقعا خوشحالم از اينكه مي­بينم پايه­هاي حكومت خود و آقازاده را هر روز مستحكم­تر مي­كنيد. آقامجتبي را عرض مي­كنم. حتي شنيده­ام قدري پول خرد، در حد دو ميليارد دلار؛ به ايشان داده­ايد كه تمرين كنند تا فردا كه صدها ميليارد دلار زير دستشان مي­آيد حساب دخل و خرج خودشان را بتوانند نگه دارند اما امان از اين دولت خبيث انگليس كه حساب ايشان را بلوكه كرده! البته نگران نباشيد، بالاخره شما نه تنها با انگليس، كه با همه كنار مي­آييد. مهم حفظ نظام است، منابع و منافع ملي كشور، جان و مال و ناموس مردم، آثار باستاني و محيط زيست، اعتبار كشور و ايرانيان، نخبگان علمي و روشنفكران فداي يك تار موي نظام مقدس ما. ولي شايد قدري هم احتياط لازم باشد. اينطور فكر نمي­كنيد؟ البته جسارت مي­كنم ولي فكر اعتراضات دامنه­دار مردم را كرده­ايد؟ تا كي مي­خواهيد برادران لباس شخصي را دور از خانواده و در اين محيط پرتشنج نگه داريد؟ تا كي مي­خوايد بزنيد و بكشيد و زنداني كنيد؟ اگرچه در اين مدت مساحت تعداد زندان­ها با همت دوستان زياد شده است ولي بالاخره ظرفيتشان پر مي­شود. براي ا.. اكبرهاي شبانه چه فكري كرده­ايد؟ براي ريزش نيروهاي بدنه نظام مثل سپاه و نيروي انتظامي چه فكري كرده­ايد؟ براي عدم حمايت مراجع و روحانيون چه انديشيده­ايد؟ بعضي­ها عقيده دارند هركدام از اين حوادث تركي است در ستونهاي حكومت شما و احتمالا آقازاده. بنابراين نظر شخصي من اين است كه قدري بيشتر احتياط كنيد. بازهم اميدوارم جسارت مرا ببخشيد و بنده را نكشيد.

و در نهايت سلام آقا و خانم مردم!

مي­دانم خسته شده­ايد، زخمي و كشته داده­ايد، از توبيخ و اخراج از محل كار و زنداني شدن خودتان و خانواده­تان مي­ترسيد ولي واقعا تا همينجا هم دست مريزاد! تركي در شيشه انداخته­ايد كه با هر تلنگر گسترده­تر مي­شود و روزي شيشه عمر اين ديو جبار مي­شكند. روزي مي­رسد كه ديوارهاي شهر ما نه به اسم شهيد لاجوردي يا خالد اسلامبولي يا عماد مغنيه، كه به اسم شهيد ندا صالحي شناخته مي­شود. در برابر اين همه بزرگواري و شجاعت و يكپارچگي، بايد سر تعظيم فرو آورد. پس بجاي خداحافظ دوباره مي­گويم: سلام مردم ايران.

دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۸

سري دوم عكسها












عكسهاي زنجير سبز حمايت از موسوي - 17 خرداد

















البته عكسها با موبايله و براي همين كيفيتش خوب نيست. ولي همينجا بگم ؟ بگم؟ ميگم خدا به زمين گرم بزنه اونيكه بدون ذكر منبع عكس رو جاي ديگه استفاده كنه.






دوشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۷

خوش آمدي كه خوش آمد مرا ز آمدنت

بالاخره بالاترين برگشت. فكر كنم اولين كاري كه همه موظيم بكنيم، تشكر از مديران بالاترين است. مشخص است در اين مدت هزينه هاي مالي و زماني زيادي را متحمل شده اند بعلاوه اينكه برخي از ناكاربران! هم مثل خاله غرغرو پشت سر هم نق مي زدند كه پس چي شد؟ چرا كاري نمي كنيد؟ چقدر بي خياليد و از اين حرفها البته مديران هم اين حرفها را به حساب علاقه و اشتياق بگذارند و به قول خودماني به تخ... حواله دهند. آنچه مشهود است، اينكه بالاترين توانسته فضايي در جامعه سايبر ايراني ايجاد كند كه تبديل به يك نياز شده و حذف آن كمبود بوجود خواهد آورد. حساب كنيد تا ده پانزده سال پيش تهران مترو نداشت اما اگر الان مترو از تهران حذف شود ملت چه بدبختي خواهند داشت. بالاترين هم مثل مترو و چه بسا مهمتر، مثل مونوريل! به هر حال بازگشت بالاترين در آستانه سال نو را به فال نيك مي گيريم و اميدواريم شاهد تداوم آن باشيم. همينجا به برادران ارزشي هك كننده هم دوستانه مي گويم كه :

اي مگش عرصه سيمرغ نه جولانگه توست

عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري

یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۷

كن يو اسپيك انگليش؟

ديشب بطور اتفاقي كانالهاي ماهواره رو زير و رو مي كردم. رفتم رو كانال CNN كه متوجه شدم گزارشي از مجمع جهاني اقتصاد در داووس سوييسه و وزراي امور خارجه چند كشور هم روي اين صندلي هاي پايه بلند كافه اي دور هم نشستند و يك مجري خانم هم به نوبت از آنها نظراتشان را مي پرسيد. بيشتر كه دقت كردم ديدم قيافه يكي خيلي آشناست. اي بابا اين كه منوچ خودمون است. متكي عزيز را مي گويم ديگر! بله بالاخره چشم ما به جمال يكي از ارباب ديپلماسيمان در جايي غير از لبنان و سوريه و ونزوئلا و بوليوي هم روشن شد. اما چرا قيافه منوچ جان كمي با بقيه وزاي امور خارجه فرق دارد؟ خوب البته سر و وضع و لباس و اين زخارف دنيوي كه مسلم است بايد با بلاد كفر فرق داشته باشد. چه معني دارد با سر و وضع مرتب آنجا رفت كه بلاتشبيه مانند كفار شد؟ اما جداي از لباس و سرو و ضع و ريش و پشم يك فرق ديگر هم بود. آها! اين ماسماسك چيست كه روي گوش و سر منوچ جان قرار داد و بقيه ندارند؟ حكما چيز گراني است و بقيه پول ندارند بخرند بيچاره ها بالاخره اقتصاد همه جاي جهان! دچار اشكال شده جز ايران خودمان كه به مدد رهبري داهيانه رييس جمهور محبوب هر روز بهتر از ديروز است. اما كمي كه دقت كردم فهميدم كه اين ماسماسك، هدفون است و براي ترجمه بكار مي رود. اما پس چرا بقيه ندارند؟ يعني چه! يعني تو اين بيغوله وانفساي ملل مختلف، همه زبان همديگر رو مي فهمند الا منوچ ما؟ كسي كه داشت صحبت مي كرد، كوشنر وزير امور خارجه فرانسه بود اما مثل بلبل انگليسي صحبت مي كرد. چيزي كه برايم جالب بود اين بود كه حتي لغات مشترك زبان فرانسه و انگليسي را اگر با لهجه فرانسوي ادا ميكرد، بلافاصله اصلاح و به لهجه انگليسي تكرار مي كرد. خلاصه كلي با مجري برنامه (همون خانومه) دل داد و قلوه گرفت (ميدانيد كه فرانسويها در اين كار معروفند) تا نوبت به منوچ جان خودمان رسيد. از اينجا به بعد ديگر فيلم كمدي-درامي شروع شد كه نميدانستم دلم را بگيرم و قاه قاه بخندم يا باز هم دلم را بگيرم و زار زار گريه كنم. خلاصه اينكه كوشنر در انتهاي سخنانش گفت اصل غير قابل تغيير ديپلماسي ما حفظ موجوديت اسراييل در كنار كشور فلسطين است. از آقاي متكي هم خواهش مي كنم انگليسي صحبت كنند! متكي هم لبخند مليحي زد و چندتا اوكي و وري نايس و وري گود انداخت كه كوشنر خركيف شد و به حضار گفت كه آقاي متكي را بخاطر انگليسي حرف زدن تشويق كنند! كوشنر حتي گفت با وجود اينكه اينجا سوييس است و زبان فرانسه زبان غالب، من به احترام جمع انگليسي حرف مي زنم. اما چشمتان روز بد نبيند! متكي در گاله - ببخشيد دهانش را باز كرد و شروع كرد فارسي بلغور كردن! چشم همه چهارتا شده بود. كوشنر هم گفت مگر قول ندادي انگليسي ور بزني كه متكي محل سگ نگذاشت و ادامه داد. آنقدر اعصابم خرد شده بود كه ديگر گوش ندادم چه شر و وري مي گويد (البته مشخص است ديگر، حق راي و بازگشت پناهندگان و ...). اين فرد، جناب وزير امور خارجه ماست كه انگليسي بلد نيست حرف بزند! واقعا جاي محمد صدر و محمدجواد ظريف را چه كساني گرفته اند!

شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۷

چرا از خاتمي دعوت نمي كنم؟

اين روزها بحث انتخابات داغ است. نامزدها هم ماشاءالله به وفور يافت مي شوند. از اصلاح طلبان كروبي كه نامزدي خود را قطعي كرده و كساني مثل ابراهيم اصغرزاده و قاسم شعله سعدي و چند نفر ديگر هم اعلام آمادگي كرده اند. نامزدي عبدالله نوري به دليل رد صلاحيت تقريبا قطعي او توسط شوراي نگهبان تا حدي منتفي است. عارف هم آمدن خود را مشروط به نيامدن خاتمي كرده است. همين تشتت در اردوگاه محافظه كاران هم به چشم مي خورد. احمدي نژاد نامزد اصلي است اما به دليل ناهنجاريهاي كنوني كشور كه متهم اصلي و اوليه آن احمدي نژاد است جز گروههاي تندرو اصولگرا هنوز نتوانسته است حمايت بقيه را جلب كند. اوضاع قاليباف و لاريجاني و ولايتي و محسن رضايي هم بهتر از او نيست اما موضوعي كه مي خواهم درباره آن صحبت كنم دعوت از خاتمي است. گروه بسيار زيادي با استفاده از تريبونهاي اينترنتي و ارسال ايميل و ... همگان را به دعوت از خاتمي فراخوانده اند تا اين سيد خوشرو و مهربان و متواضع دعوت را اجابت كند و پاي بر عرصه پرخطر انتخابات نهد. با اين كار به چند دليل مخالفم:

1- اگر شخصي احساس مي كند توانايي دارد تا كاري انجام دهد، بايد بيايد و نبايد منتظر دعوت اطرافيان و هواداران باشد و حتي برعكس، بايد او در جلب هوادار بكوشد. مگر در انتخابات همه دنيا مردم از سياستمداران دعوت مي كنند تا لطف نموده و كانديد شوند؟

2- خاتمي محذورات و اما و اگرهايي دارد كه به هر حال محترم است. مثلا خط قرمز او ولايت فقيه است درصورتي كه بسياري از هواداران و دعوت كنندگان او به هر حال با اين اصل مشكل دارند يا آن را قبول ندارند. آيا اين هواداران و دعوت كنندگان محترم اينگونه تناقضات را براي خود حل كرده اند؟

3- آيا اصولا در فضاي كنوني آمدن خاتمي مفيد خواهد بود؟ آيا قادر به رفع مشكلاتي كه مديريت سه ساله اخير براي كشور ايجاد كرده است خواهد بود؟

4- اين سناريو را نيز درنظر بگيريد. خاتمي با توجه به درخواستهاي هواداران كانديدا و انتخاب مي شود اما نمي تواند به هيچيك از وعده هايش يا بهتر بگوييم انتظارات هوادارانش از خود عمل كند. آيا به او حق نميدهيم بگويد من كه نمي خواستم بيايم، شما از من دعوت كرديد و به زور من را بر مسند رياست جمهوري نشانديد. حتي من از ابتدا گفتم كار زيادي نمي توانم بكنم اما شما اعتنا نكرديد. واقعا به او حق نمي دهيم؟

بنابراين دعوت از خاتمي و اصرار به آمدن او را درست نمي دانم اگرچه خود من هم مايل به كانديداتوري اين سيد شريف هستم و قطعا اگر اين امر صورت گيرد، گزينه اول انتخاب من خواهد بود ولي به هيچوجه از او "درخواست" نمي كنم نامزد شود و تصميم را كاملا بر عهده خودش مي گذارم تا هم شان من به عنوان راي دهنده حفظ شود و هم قدرت بازخواست از رييس جمهور منتخب را براي خودم محفوظ نگاه دارم.